بسیاری از چهرههای مطرح سیاسی، اجتماعی، ورزشی، فرهنگی و هنری در کشورهای جهان سوم علاقه دارند به «قهرمان ملی» تبدیل شوند. علاقهای که یک سوی آن ریشه در فرهنگ عمومی این جوامع دارد و در سوی دیگر، مبین میل به جاودانگی چنین چهرههایی در مسیر قهرمانسازی است. در میان خیل عظیم و بزرگ علاقهمندان به قهرمان شدن، وضعیت سیاستپیشگان به دلایل متعدد از دیگر گروهها، پیچیدهتر، صعبتر، سختتر و خطرخیزتر است. چه اینکه چنین تمایلی نزد ارباب سیاست بیش از هر چیز «روح هیجانی» را بر فضا، محیط عمومی و پیکره نهاد اجتماعی کشور مستولی میکند. حال آنکه کاربست «امر سیاسی» تدبیر امور در بستری عقلانی، متکی بر اصول منطقی و به دور از حاشیهسازی و تصمیمهای هیجانی است. لذا اتخاذ چنین راهبردی از سوی سیاستورزان اگر از روی تدبیر، اراده اندیشمندانه و در قالب یک منظومه و مشی مشخص نباشد، آفاتی بزرگ به همراه داشته و میتواند کشور را تا مرز بحرانهای جدی و حیاتی هدایت کند. ایران نیز در سالهای نهچندان دور صاحب دولتمردانی بود که ادامه حیات سیاسی خود را در بستر ایجاد فضای هیجانی و به کارگیری ادبیات تهاجمی و قهرمانمآبانه میدیدند. مردم ایران هنوز تعابیر خاص و ویژه محمود احمدینژاد را فراموش نکردهاند. «هاله نور»، «قطعنامهها کاغذپارهاند»، «آب را آنجایی بریزید که...» و... مجموعه الفاظ حتی گاه رکیکی بود که وی برای اقناع هواداران و سمپاتهای خود به کار میبرد. ادبیاتی که سرانجام این کشور را با چالشهای بزرگ تحریمهای بینالمللی، صدور قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و قرار گرفتن ایران ذیل منشور هفتم ملل متحد، روبهرو کرد. در چنین هنگامهای بود که حسن روحانی با شعار «من سرهنگ نیستم، حقوقدانم» و با انتقادات فراوان از نوع سیاستورزی محمود احمدینژاد و اعوان و انصارش پای به عرصه رقابت انتخاباتی گذاشت و موفق شد آراء بدنه اجتماعی صلحطلب، منطقی و متکی بر آموزههای تنشزدایی را کسب کند. اتفاقی که در دور دوم انتخابات او در اردیبهشت ماه 1396 هم با «تکرار میکنم» رئیس دولت اصلاحات تکرار شد و همان گروه گذشته به وی رای دادند. قرار بود حسن روحانی با تکیه بر حمایت بدنه اصلاحطلب اجتماعی، دست به اصلاحات ساختاری وسیعی در عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی بزند. رفع محدودیتها، دفاع از آزادیهای سیاسی و اجتماعی و حمایت از نهادهای عمومی، حداقل انتظاری بود که از روحانی در عرصه داخلی میرفت. در صحنه بینالمللی نیز امید بود که وی مشی دولتهای هفتم و هشتم با شعار تنشزدایی را در پیش گرفته و در این راستا حرکت کند. وی در نخستین دولتش موفق شد در عرصه بینالمللی به توفیق بزرگی چون دستیابی به توافق مهم و بینالمللی برجام دست یابد. لیکن از همان نخستین روزها، عزمی جدی برای گشایشهای سیاسی و اجتماعی داخلی در دولت او مشاهده نمیشد. با این همه، گروه طرفداران روحانی با تحلیلی به نسبت درست از موقعیت حساس کشور در ماجرای برجام، با غمض عین از این عدم تعهد نسبت به وعدههای انتخاباتی روحانی در عرصه داخلی میگذشتند. این روزها اما وضعیت به کلی دگرگون شده است. به خصوص پس از خروج رسمی ایالات متحده از معاهده بینالمللی برجام و خط و نشانهای گاه و بیگاه اهالی کاخ سفید، گویی مشی روحانی و کابینهاش نیز به کلی دستخوش تغییر شده و هرچه بیشتر از قامت دولت یک حقوقدان فاصله میگیرد. لحن عصبانی، جنگ لفظی، تهدید تلویحی به استفاده از بازدارندگی نظامی در تنگه هرمز و ... همه و همه نشان میدهد شیخ دیپلمات با روزهای انتخابات و وعدههای آن روزها فاصلهای شگرف دارد. فاصلهای که نشان از عزم روحانی برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به نهاد قدرت دارد. جریانی که طی 5 سال گذشته از کمترین همراهی با دولت روحانی پرهیز داشته و با تمام توان در برابرش ایستاده است. با این اوصاف، به نظر میرسد تاوان این چرخش ناگهانی و هیجانزدگی روحانی را بیش از هر چیز، مردم، نهادهای عمومی و پایگاه اجتماعی رایدهنده به او خواهند پرداخت. پایگاهی که نه دلیل این چرخش ناگهانی را میداند و نه به آن اعتقاد و باوری دارد. چرا که ادبیات مسئولان ارشد کاخ سفید طی 40 سال گذشته روشن بوده است و همگان به نیکی میداند این جنگ لفظی هیچ دستاوردی برای طرفین نخواهد داشت. همانگونه که مرحوم امام در مورد اقدام صدام فرمودند «دیوانهای سنگی انداخته است»، انتظار میرفت روحانی نیز بدون درگیری لفظی با ترامپ بیش از گذشته به تدبیر امور میپرداخت. حال آنکه او روشی دیگر را انتخاب کرده است. روشی که برخلاف خواست و اراده رایدهندگان به او بلکه بیشتر مطلوب منتقدان و رقبای همیشگی او بوده است.